پس از گذر از خیابانهای شلوغ و کثیف کاتماندو به ناحیه توریستی تامل (Thamel) رسیدیم که هتل نیز در آن واقع بود. پس از چک و چانه زدنهای فراوان راهنمای تور و مسئول هتل بالاخره در هتل مستقر شدیم. محله تامل شامل تعداد زیادی هتل و مسافرخانه، رستوران، مغازه صنایع دستی، صرافی، کافینت (با امکان تماس خارج از کشور)، کتابفروشی و کلابهای تفریحات شبانه است. اگر میخواهید در کاتماندو یک اقامت معمولی و نه خیلی لوکس داشته باشید، در محله تامل تعداد زیادی هتل متوسط و مسافرخانه با میانگین شبی ۲۰ دلار وجود دارد. باید گفت که هتلهای لوکس هم در کاتماندو وجود دارد که اگر به دنبال یک اقامت شیک و لوکس هستید میتوانید سر کیسه را شل کنید و شبی ۱۰۰ دلار به بالا خرج کنید و حالش را ببرید. عمده هتلهای لوکس کاتماندو خارج از ناحیه تامل هستند و برای رفت و آمد به تامل باید از تاکسی استفاده کرد. نکته بسیار مهم در مورد تاکسیهای نپال رعایت اصل چانهزنی و توافق بر نرخ پیش از حرکت است. به طور اصولی اگر بتوانید به کمتر از نصف نرخ پیشنهادی راننده تاکسی برسید، کمتر سرتان کلاه رفته است! خوبی هتل ما این بود که در حد پنج دقیقه پیاده روی از خیابان های اصلی تامل فاصله داشت و این خوبی را داشت که نه صدای واق واق سگ در آن شنیده می شود و نه سر و صدای تامل در آن به گوش می رسید. اکثر هتل های تامل در خیابانهای اصلی قرار دارند و به طور طبیعی سر و صدای خیابان در برخی اتاقها خواب خوب را حرام خواهد کرد.
در همان شب اول تصمیم گرفتم که از گروه جدا شوم و خود، تنها در میان موج جمعیتی که در حال قدم زدن در خیابان-پیاده رو تامل بودند غرق شوم. اینکه میگویم خیابان-پیادهرو، از عجایب است که به دلیل عرض کم خیابان و نبود پیادهرو، ماشینها و پیادهها از یک محل گذر میکردند و هر از چندگاهی بوق یک ماشین حس و حالت را به هم میزد. در گوشه و کنار هم کالسکههای تک-دو نفرهای بودند که مرد کالسکهچی با دوچرخه وصلشده به کالسکه به جابجایی مردم میپرداخت. نمیتوانستم تصور کنم که در حالیکه سوار بر کالسکه شدهام مرد فقیری پا بزند و من را جابجا کند. حتی تصورش هم برایم مشکل بود. در کاتماندو حضور پلیس محسوس است و معمولا کلابهای شبانه و حتی هتلها هم هر یک نگهبان امنیتی خاص خود را دارند که با لباس شبهنظامی در ابتدای درب ورودی ایستاده اند. در میان قدم زدن تنها در محله تامل افراد مختلفی به آدم نزدیک میشوند و مانند CD و پاسور فروشهای خودمان، پیشنهاد فروش حشیش میدهند. پس از تبدیل پول و رفتن به یک کافینت برای تلفن به ایران، برای خوردن شام به یک رستوران خوب رفتم و در آنجا گفتگوی من با یک محقق هلندی و دو آلمانی توریست در مورد حقوق بشر شکل گرفت. اصلا حوصله بحث سیاسی را نداشتم. ترجیح دادم به قدم زدن در خیابان بپردازم و پس از آن به هتل بازگشتم. در بازگشت، افراد گروه نگران من بودند که ناگهان از آنها جدا شده بودم. خوشبختانه دوستان سیمکارت و شارژ خریده بودند و دیگر نیازی نبود برای خرید سیمکارت اقدام کنم. برای خرید سیمکارت کپی پاسپورت و ویزا لازم است.
فردا صبح را با تلفن رسپشن هتل بیدار شدیم که با انگلیسی نپالی میگفت که گویا لوله ترکیده است و آب از اتاق ما در راهروهای هتل جاری شده است! درون اتاق خبری نبود و جریان آب هم خوب بود و نمیشد دوش صبحگاهی را از دست داد. پس از صرف صبحانه که بسیار خوشمزه بود از هتل خارج شدیم. به نظر میرسید که راهنمای عزیز تغییراتی را در برنامه ایجاد کرده است و تا ظهر قرار بود در اختیار خود (سر ِکار) باشیم. مطالعه قبل از سفر دقیقن به درد چنین مواردی میخورد. چرا که میدانستم اماکن تاریخی کاتماندو در نزدیکی ما قرار دارد و با یک پیادهروی ۱۵ دقیقهای میشود به میدان دربار (Durbar Square) رسید. فرصت را از دست ندادیم به اتفاق یکی از اعضای گروه به میدان دربار رسیدیم. برای ورود به میدان باید بلیت ورودیه را تهیه کرد که میشود هفتصدو پنجاه روپیه (یک غذای متوسط در رستوران معمولی حدود ۲۰۰ روپیه است) در هنگام ورود افراد مختلفی به شما مراجعه میکنند و درخواست میکنند راهنمای شما در میدان باشند. مردی که میگفت مسلمان است و نامش مصطفی خیلی شدید اصرار داشت که در مقابل ۱۰۰۰ روپیه چهار ساعت راهنمای ما باشد. میگفت که امروز روز جشن و جشنواره است و من شما را به یک جشنواره میبرم. احساسم به من میگفت که نباید به او اطمینان کنم (بعد هم متوجه شدم که امروز جشنوارهای برقرار نیست و دروغ گفتهاست). به هر حال به تنهایی وارد میدان شدیم. هر چند از دیدن کاخها و ساختمانهای با شکوه قدیمی از آنجا که نشانه ظلم سلاطین به مردم و کارگران هستند، لذت نمیبرم، اما نمیتوان از زیبایی و مجد معابد و کاخها چیزی نگفت. فضایی زیبا، عجیب و پر شوکت بود که لحظهای تو را فرا میگرفت. یک راهب هندو که بدون حرکت ایستاده بود، تعداد زیادی کبوتر و چند گاو که بی حرکت بودند و مردمی که از آن میانه گذر میکردند. ترکیب کاخ و پرستشگاه چیزی بود که در میدان نقش جهان اصفهان هم قابل مشاهده است و ناخودآگاه به یاد اصفهان افتادم.
در حال قدم زدن در گوشه میدان بودیم که یک پسربچه دست فروش به سراغ ما آمد و پرسید ایرانی هستید؟ عجیب بود! گفت چهرههایتان شبیه ایرانیهاست. از آن بچهها بود که میشد هوش و ذکاوت را در چشمهایش دید. میگفت که ایران نفت دارد و به همین دلیل ایرانیها خیلی ثروتمند هستند!
در کنار میدان یک مغازهدار ما را دعوت کرد که در جلوی مغازهاش بنشینیم تا برایمان شیر چای بیاورد. بر اساس رفتار مغازهدارهای تامل حدس زدم که یا میخواهد برای چای پول بگیرد و یا قصد فروش اجناسش را دارد. اما تصور من اشتباه بود! او فقط میخواست باهم حرف بزنیم. مردی بود بسیار مهربان و دوست داشتنی. از او پرسیدم که آیا از زندگیاش راضی است، گفت من زن دارم و عاشق زنم هستم، آیا دلیلی بهتر از این برای خوشبختی میخواهید؟
در هنگام خداحافظی تعدادی برچسب پرچم نپال به ما داد و ما هم برای یادگاری با او چند عکس گرفتیم. ناهار را به تامل برگشتیم و غذای خوشمزه نپالی دال بت (Dal Bhat) خوردیم. تا یادم نرفته بگویم که برخی کاسبهای نپالی شیشه خرده زیادی دارند. مثلن دال بتی که ما سفارش داده بودیم در منو ۱۹۰ روپیه بود ولی زمان آوردن فاکتور یک صورتحساب ۴۲۰ روپیهای روبروی من بود. پس از اعتراض من بلافاصله معذرت خواهی کرد و گفت اشتباه شده است. در حالیکه این موضوع حداقل چندبار برای من اتفاق افتاد. بعد از ناهار به سایر اعضای گروه پیوستیم و قرار شد که با اتوبوس توریستی به ناگارکوت برویم.
خیلی مفید و جالب بود. رفتن بین مردم برای من نیز در سفر خواستنی ترین است.
ممنونم آقای افشاری عزیز. درست می گویید. همیشه بخش مهمی از سفر به فهمیدن مردم اختصاص دارد که رفتن مسافرت با تور این مزيت مهم را از آدم سلب می کند. شاید برای همین بود که تقريبا در اکثر مواقع از گروه جدا بودم
فقر آدم ها رو دیوونه و خراب میکنه.فقر اخلاق رو از بین میبره و به نظر من فقط اخلاق هست که به وجود انسان ارزش میده.بگذریم بقول مجید حال بحث نیست.
دوستان یادگارهای ایرانی در سفر به کشورهای دیگه همراه داشته باشید.سمبل های دوست داشتنی کشور ما بی شمار هست.در برابر آدم های خوبی که در سفر می بینیم میشه خاطره ای از ایران و ایرانی به جا گذاشت که تا نسلها باقی میمونه و هیچ سیاست مدار احمقی نمیتونه اون خاطره خوش رو مخدوش کنه.
توی سفرنامه تایلند نوشتم که اونجا خرما خیلی گرون هست.چند بسته کوچیک خرما،کارت پستال و خیلی چیزهای ظاهرن بی ارزش،دنیایی صمیمیت ایجاد میکنه
همسر من چند سال پیش به هند سفر کرده. یک سفر یک ماهه. همیشه تعریف خاصی از چای و شیر هندی ها میکنه. میگه بارها بهش پیشنهاد چای و شیر شده و یه گپ دوستانه. جالبه که اون هم میگه اوایل شک داشته با مردمی که هرگز نمی شناخته چای بنوشه. ولی کم کم متوجه میشه این یه رسم مهمون نوازیه و بس.
وبلاگ خوبیست. و سفرنامه جامعی نوشته اید . ایا ادامه دارد؟ . از مناطق توذیستی و تورهای طبیعت گردی ای که رفته اید بنویسید. منتظریم.
@حميد: انشاءا…، دو قسمت دیگر از سفرنامه نپال نوشته می شود.
درود بر شما من قصد سفر به نپال رو دارم و مقدماتش تقریبا اماده ست مرسی از سفرنامه تون اگه ممکنه فایل pdf رو برام ایمیل بفرمایید. سپاسگزارم.
سلام
ممنون از اطلاعات شما. من عازم سفر به نپال هستم. ممکنه برای من PDF لونلی پلنت رو بفرستید؟
سپاسگزارم
سلام من میخوام عید برم نپال چجوری میتونم کتاب راهنما را داشته باشم
درود……ما تصمیم داره ١۵ اسفند تا اخر اسفند رو نپال بریم…..به نظرتون هوا خوب هست ؟! و اینکه چند روز کافی هست ؟! ممنون میشم بهم زودتر جواب بدید تا بلیطمو بخرم …..با کمال تشکر ???
سلام، زمان مناسبی هست. در ارتفاعات البته هوا سرد هست. برای نپال ۱۲ روز زمان خیلی خوبی هست.
سلام چقدر عالی و جانع توضیح دادید
میتونم خواعش کنم فایل لانلی پلنت را برای من نیز ارسال کنید
سپاس